کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

رویای پاییز

تعطیلات نوروز93

1393/1/21 12:12
نویسنده : الهام
808 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم. بالاخره یه نیمچه وقتی پیدا کردم که وبتو به روز کنم. تعطیلات به سلامتی تموم شد و ما بعد از 20 روز با هم بودن باز از هم جدا شدیم. از بعد از تعطیلات تو هر روز صبح بیدار میشی و گریه میکنی و نمی زاری من برم سر کار و این شده دردسر من . هر روز دارم دیر میرسم اداره . همه کلک های گذشته رو می زنم ولی تو گول نمی خوری . چند روز پیش اول صبحی تو و پرستارتو بردم پارک تا تو سرگرم بشی و من بتونم جیم بزنم ولی بازم بی خیال نشدی تو پارک ازم جدا نمی شدی . همین که روتو برگردوندی من سریع رفتم سوار ماشین شدم ولی صدای جیغ و گریه ت تا چند تا کوچه اونورتر هم می اومد. فکر کن من با چه حسی اون روز رفتم سر کار. فکر کنم همش به خاطر این بود که تو عید از مسعود دور بودی و الان فکر میکنی اگه بریم دیگه بر نمی گردیم.

خب بریم سر خاطرات عید

ما صبح 28 اسفند به سمت تهران حرکت کردیم. تو خیلی ذوق زده بودی . اول رفتیم خونه مامانی آذر . ناهار اونجا بودیم و بعدازظهر رفتیم خونه مامانی محبوبه.عمو سعید و نازی و علی هم اونجا بودن. واسه ما که از خانواده هامون دوریم بهترین گزینه واسه تعطیلات عید اینه که بریم خونه مامانمون و پیش خانوادمون باشیم. به هر حال به تو هم اینطوری خیلی خوش میگذره و حسابی حال میکنی.بابا مسعود باید 4 فروردین میرفت سر کار و مجبور بود که سوم بره رشت ولی من و تو موندیم تهران. امسال از سالهای دیگه بیشتر رفتیم گردش و تفریح . تو که دمار از همه درآورده بودی مخصوصا بابایی. روزی 20 بارم اگه میخواست بره پایین باید تو رو هم با خودش می برد . یعنی هرکی که میخواست بره بیرون باید تو رو با خودش می برد. عاشق در پارکینگ بابایی اینا شده بودی و اینکه هی با ریموت درو باز کنی هی ببندی . ورد زبونتم شده بود سوئیس (یعنی سوئیچ) یا سوئیس بابایی یا سوئیس عمو سعید باید حتما در طول روز دستت می بود.همون روزای اول خونه مامانی آذر شب رادیاتور آب پس داده بود و تو لباست خیس شده بود و سرما خوردی و چون هی هر کی میخواست بره پایین تو هم می رفتی سرما خوردگیت ایندفعه خیلی طول کشید .خلاصه اینکه فکر کنم 10 فروردین با مامانی و خاله الناز و عمو سعید اومدیم رشت. نازی و علی هم قرار شد با دایی کاظم فرداش بیان که به خاطر بارش برف و به هم خوردن هوا نیومدن. مامانی اینا تا صبح 14 اینجا بودن و صبح زود رفتن . از همون لحظه که پامونو گذاشتیم تهران تو غذا خوردنو تعطیل کردی تا صبح 14 فروردین. یعنی واقعا هیچی نمی خوردی ها. با دنت و موز و بعضی مواقع سوپ یا تخم مرغ آب پز یه خورده سیرت می کردیم. این اخلاق بدیه که تو داری و وقتی کسی دورو برت باشه غذا نمی خوری.کلاً رو هم رفته تعطیلات خوبی بود. البته الان یه خورده فکر و خیالم زیاد شده چون دیروز پرستارت گفت که دیگه از اول ماه نمی تونه بیاد و من دنبال مهد کودکم که تو رو دیگه بفرستم مهد. امیدوارم خوشت بیاد از اونجا و اذیتم نکنی سر این قضیه. خب بریم سر عکسا که فکر کنم مجبور بشم تو دو تا پست بزارم چون زیاده :

29 اسفند صبحش رفتیم برج میلاد و چند ساعتی رو اونجا بودیم که خوب بود و خوش گذشت

اینجا منتظر آسانسوریم که بریم بالا

اینم شهر فرنگ که توش یه مونیتور گذاشته بودن ههههههههه

اینجا طبقه آخر برجه که فکر کنم تو یه 20 باری طوافش کردی منم مجبور بودم دائم دنبالت بدوم

طبقه پایین برج شهرداری برنامه های خوبی گذاشته بود و تو هم کلی ذوق کردی از دیدن عروسکا

گیر داده بودی به اینا دست از سرشون بر نمی داشتی آخر سر یکیشون از زیر ماسکش قیافه ی واقعی شو بهت نشون داد یواش یواش بی خیال شدی هههههههه

کلاه قرمزی رو خیلی دوست داشتی و هیجان زده شده بودی از دیدنش ولی به هیچ وجه بغلش نرفتی

اینم عکست قبل از سال تحویل

چون دایی کاظم تولدش 29 اسفنده ما همیشه شب عید تولد داریم

چند شب بعدش رفتیم رستوران باغ گیلاس ولنجک که دیگه حیف بابا مسعود باهامون نبود

خب بقیه عکسا رو میزارم واسه پست بعدی

فقط یه چیزو یادم رفت بگم که امسال دوری مسعود خیلی برات سخت بود از همون روزی که رفت اخلاق تو عوض شد دائم بهونه می گرفتی همه رو می زدی . فکر نمی کردم اینقدر برات سخت باشه و جالب لحظه ی برخورد شما دو تا تو رشت بود بعد از 10 روز . کاش ازت فیلم میگرفتم . ادم گریه ش میگرفت تا مسعود آیفونو زد و تو فهمیدی که مسعوده می دویدی این طرف و اون طرف میگفتی دیدی اسود اومد دیدی اسود اومد اصلا نمی دونستی چی کار باید بکنی . می زدی تو سرت . میشستی زمین سرتو به حالت سجده میزاشتی زمین. خیلی تامل برانگیز بود و درسی به من داد که دیگه این همه مدت تو رو از پدرت دور نگه ندارم. بووووووووووووووس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نازی راد
26 فروردین 93 16:19
کیارش نازم دلم واست تنگ شده، روزهای قشنگی با هم داشتیم