کیارشکیارش، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

رویای پاییز

صحبت های شیرین

1393/3/27 14:28
نویسنده : الهام
664 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم. امروز اومدم یه خورده از شیرین زبونی هات بنویسم تا بعداً هم خودم بخونمشون و حظ ببرم و هم تو بدونی که چقدر شیرین بودی و چی ها می گفتی. فعلا دوربین همرام نیست تا عکس بزارم.

اول بگم که فردا داریم می ریم ساری عروسی پسرخاله بابا . فردا و پس فردا رو مرخصی گرفتیم و جمعه هم برمیگردیم رشت.وقتی برگشتیم حتما عکساتو میزارم.

خب این روزها شدی همکار گرامی مامان تو آشپزخونه . البته موقع کیک و شیرینی درست کردن. یه چند وقتیه من گیر دادم به کیک و شیرینی و دسر و ... درست کردن و تو هم میای رو کابینت آشپزخونه میشینی کنار منو کمکم میکنی . البته بیشتر خرابکاری میکنی . یه روز قوری رو میندازی میشکونی یه روز تخم مرغ ها رو میندازی رو زمین و ... منم بهت میگم همکار گرامی و تمام پروسه ی کار رو برات توضیح میدم. البته عاشق همزن هستی و همش همزنو نشون میدی میگی کیک کیک و همیشه هم به مواد کیک قبل از اینکه بزارم تو فر ناخنک میزنی و خام میخوری و بعد میری جلوی فر میشینی و اصرار داری که هرچه زودتر بیاریمشون بیرون.خلاصه که باهم عالمی داریم.اینو بگم که تو همیشه خودت پاتو میزاشتی روی لباسشویی و می رفتی رو کابینت . یه روز که داشتی میرفتی بالا پات سر خورد و دهنت خورد به لباسشویی و لبت یه خورده پاره شد و از اون به بعد دیگه خودت نمی ری بالا و همش به من اصرار میکین میگی اینجا ایشینی(اینجا بشینم)

عاشق آسانسوری . یه فروشگاه اینجا هست که با ماشین میریم تو آسانسور و میریم تو پارکینگ . عاشق اونجایی وقتی هم میریم اونجا خیلی خیلی هیجان زده میشی . حتی از چند تا خیابون اونورتر اون فروشگاه هم که رد میشیم سریع مکانو میشناسی و میگی بریم آساسور . ما هم حداقل هفته ای یه بار تو رو می بریمت اونجا الکی یه خریدی میکنیم تا تو دلت خوش باشه به اون آسانسور قربونت برم

چند وقت پیش با بابا مسعود رفته بودی کارواش . اونجا هم خیلی انگار هیجان زده کرده بودت. اومده بودی خونه همش دو تا دستتو می چرخوندی می گفتی اوووووووو اووووووووو مثلا صدای کارواشو در میاوردی

وقتی از بیرون داریم برمیگردیم خونه به نزدیکای کوچه مون که میرسیم هی بادستت اشاره میکنی به یه طرف دیگه میگی او وَر او وَر (یعنی بریم از اون ور . خونه نریم)

خب من الان از سرویس جا می مونم . بقیه ی شیرین زبونی هاتو بعد از سفر با کلی عکس می نویسم .

دوستت دارم عزیزم بوس

پسندها (3)

نظرات (2)

خدیجه
28 خرداد 93 9:06
قربون شیرین زبونیهات مخصوصا اون بریم آساسورش الهام جون لینکت کردم دوست داشتی لینکم کن
حانیه
29 خرداد 93 18:41
همیشه به عروسی از طرف من یک ماچ آبدار بکن این پسر شیرین زبون رو
الهام
پاسخ