سه ماهگی گل پسرم
سه ماه از بهترین روز زندگی من گذشت.روزی که خدا قشنگترین هدیه رو به من و باباییت داد. توی این سه ماه روزهای خیلی خوبی داشتیم به غیر از دو شب که تو چند ساعت گریه های خیلی ناجور کردی و ما مجبور شدیم ساعت 3 نصف شب ببریمت بیرون ماشین سواری تا آروم بشی.نمی دونم این چه حکمتیه که بعد از چند ساعت گریه مداوم که دیگه نفست بالا نمی اومد و حتما یک دردی داشتی به محض اینکه از در خونه اومدیم بیرون ساکت شدی و توی ماشین راحت خوابیدی.یاد اون دو شب که می افتم پشتم می لرزه .خداروشکر الان خوب و سرحال خوابیدی. شیرین کاری هایی که توی این سن انجام می دی:
1.با اجسام خیلی خوب رابطه برقرار می کنی و با لوستر ، بخاری برقی با صداهایی که از خودت در میاری صحبت می کنی.
2.همچنان بهترین لحظات زندگیت وقتیه که پوشکت رو باز می کنیم .حتی اگه در حال گریه باشی به محض اینکه جورابت رو در میاریم متوجه می شی و ساکت میشی.
3.خوش خنده ای و چیزای براق رو خیلی دوست داری .
4.عکس نگاه کردن و فیلم دیدن رو (البته از توی دوربین نه تلویزیون) خیلی دوست داری و چنان فیلم و عکس خودت رو نگاه می کنی و هیجان زده می شی که نگو.
5.این روزا دائم دستات توی دهنته و انگشتاتو مک می زنی.
اینم چند تا عکس از سه ماهگی پسر گلم:
پدر و پسر دست در دست هم
پدر و پسر در آغوش هم
اولین قیچی که به موهای گل پسرم خورد .اینقدر موهات ماشاالله بلنده مجبور شدیم یه خورده کوتاهشون کنیم
پ