آبله مرغون
سلام پسر خوشگلم . 22 ماهگیت مبارککککککککککککککککککک . قربونت برم که اینقدر این روزا شیرین شدی. هنوز کامل زبون باز نکردی. به قول خودم بیشتر فرانسوی حرف میزنی تا فارسی. چون فقط داری یه سری جمله میگی که پر از حرف ژ . ولی خب دیر و زود داره سوخت و سوز نداره . بالاخره به موقع ش حرفم میزنی. من زیاد حساس نیستم رو این قضیه .
قربونت برم که تا زمین میخوری هر چقدر هم که دردت میاد فوری میگی اوع و زود از جات بلند میشی.تو همیشه وقتی بابا زنگ آیفونو میزنه . می ری جلوی در آپارتمان وایمیستی تا بابا ماشینو پارک کنه و بیاد بالا. یه روز تا داشت آخرین پله ها رو می اومد بالا برگشتی اومدی تو آشپزخونه پشت به در ایستادی رو صندلیو خودتو مشغول کردی که مثلا انگار اصلا متوجه نشدی بابا اومده . بعد که بابا اومد داخل و اومد سمتت بغلت کرد یهو نگاش کردی و با تعجب گفتی اوع . یعنی تو کی اومدی من نفهمیدم . (خیلی کلکی هاااااااا)
یه گوزن بادی داری میشنی روش و مثلا سوارکاری میکنی . بالا و پایین که می پری اون موهای خوشگلتم بالا و پایین میاد . عاشق دیدن این صحنه ام. خیلی حال می کنم با دیدن این صحنه .
رقصیدنت که دیگه نگوووووووووووووو تا یه موزیکی به گوشت می رسه شروع میکنی حالا میخواد تبلیغ تلویزیون باشه یا ترانه . دیروز داشتم برات فرنی درست میکردم بعد دیدم اومدی تو آشپزخونه داری می رقصی با خودم گفتم الان که آهنگی نیست بعد فهمیدم دارم فرنی رو هم میزنم ، همزن کشیده می شه ته قابلمه یه ریتمی ایجاد میکنه تو داری با اون ریتمه می رقصی فکر کننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
وقتی کار بدی میکنی و من بهت چپ چپ نگاه میکنم و لبمو گاز میگیرم پشت سر هم با یه لحن خاصی میگی مامااااااااااااااااااان ماماااااااااااااااااااااااااان ماماااااااااااااااااااااااااان ماماااااااااااااااااااااااااان ماماااااااان
دقیقا 5 بار تکرارمیکنی که دیگه من خنده ام بگیره.
ساغر دختر پرستارت ، توی تابستون معمولا با مامانش می اومد اینجا ولی دیگه از اول مهر که میره مدرسه نیومده . با اون خیلی جور شده بودی . اونم خیلی دوست داره. بهش میگی آجیشششش. یه روزایی از خواب که بیدار میشی میگی آجیش. الهی من فدات بشم
خب اصل قضیه رو نگفتم. من توی شهریور ماه یه بیماری گرفتم به نام زونا . که از ویروس آبله مرغون که تو بدنه نشآت میگیره . خیلی خیلی بهم سخت گذشت. وقتی رفتم دکتر ، گفت که تو حتما از من آبله مرغون میگیری. مامان جونی اینا و علی و نازی که خونه مامان جونی بودن همه اومدن دو روز پیشمون بودن. پشت گردنم یه زخم دردناک ایجاد شده بود اول خیلی نگران بودم که مبادا واگیر داشته باشه و تو بگیری چون واقعا نمی تونستی اون دردو تحمل کنی. ولی خدا روشکر واگیرش فقط آبله مرغون بود. فکر کنم بعد از ده روز تو آبله مرغون گرفتی . از نوع سبکش بود فکر کنم. در طول روزا خوب بودی ولی چند شب تا صبح نخوابیدی . فکر کنم موقعی بود که جوشا خشک شده بودنو به خارش افتاده بودن.ولی الان تقریبا خوب شدن همشون. تک و توک مونده تو بدنت . خب اینم گذروندی و خیالمون دیگه راحت شد.
خب بریم سراغ عکسای این مدت که زیاد نبودن:
هرچی میخواستم از آبله هات عکس بگیرم نمی زاشتی . خیلی که دوربینو میاوردم جلو عکست بد میشد وقتی دوربینو می بردم عقب جوشات دیده نمیشد .
رسما دهن تلویزیون و دی وی دی رو سرویس نمودی . تی وی رو خراب کردی . وقتی روشنش میکنیم همینطور خودش کانال عوض میکنه باید یه 5 دقیقه ای صبر کنیم تا کانالش ثابت بشه. تازگی یه سی دی حسنی نگو یه دسته گلو برات گرفتیم .دیگه از اون موقع فکر کنم من موفق نشدم تی وی ببینم دائم دیگه باید اونو بزاریم . دیگه حالمون داره از این آهنگ بهم می خوره . تا از خواب بیدار میشی سریع میری کنترلو بر می داری می دی به من که برات حسنی بزارم
اینم دو تا عکس از زمانی که موهاتو کوتاه کردیم.دوست دارم دوباره موهات بلند شه
اینم یکی از کارات آخه اونجا چرا میری بچه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
اینم به قول خودت اب بوزی
وقتی میریم حمام (هر روز برنامه حمام و آب بازی داریم) یه کاری که میکنی و من حریفت نمی شم که دست برداری اینه که آب های توی تشتو می خوری . چند تا وسیله بازی داری تو حموم دائم اونا رو از تشت آب می کنی و سر می کشی . هر چی هم میگم نکن بچه فایده نداره
جالبه که یه کیفی هم میکنی انگاری داری چی میخوری
اینم بدون شرح . تازگی این کارو انجام می دی . اگه ماشین زبون بسته هم همکاری نکنه و روون حرکت نکنه جیغ میکشی
قربونت برم . از خدا هیچی نمی خوام بجز سلامتیت
راستی یه چیو یادم رفت بگم . پوشیدن لباس جدیدو اصلا اصلا اصلا دوست نداری. خیلی بابت این موضوع منو بابا رو اذیت میکنی . دوست داری همون لباس قبلی هاتو بپوشی اگه بخوایم لباس جدید تنت کنیم اینقدر گریه میکنی و اشک میریزی که نزدیکه غش کنی . بعد تا زمانی هم که اون لباس جدید تنته همونطور اشک میریزی . آخر این ماه یه عروسی دعوتیم من و مسعود استرس داریم که باید چیکار کنیم. به احتمال زیاد اون روز اعصابمونو خورد خواهی کرد.
بچه آخه این اخلاقو از کی به ارث بردی. البته فکر کنم از بابات چون من که عاشق تنوعم . این باباته که وقتی تو یه لباس راحته دیگه همه جا باید با همون بره. یا اینکه همیشه فقط یه جا بره رستوران غذا بخوره . ایششششششششش